loading...
سولاکان
سولاکان -ابوالمومن

YFBVo

سیدخلیل مرتضوی بازدید : 215 پنجشنبه 14 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
ورزشي
نسخه چاپی فرستادن با پست الکترونیک
دوشنبه 04 ارديبهشت 1391 - ساعت 10:01
شماره خبر: 100810125345
بارسلونا نماد اسقلال طلبي کاتالان‌ها
جام جم آنلاين: امروزه با ديدن ال‌كلاسيكو اين سوال در ذهن هواداران فوتبال متبادر مي‌شود كه چرا كاتالان‌ها اين‌گونه دچار تنفر از‌ مادريديسم‌ هستند؟ شايد بررسي كامل اين پديده نياز به تدوين كتابي قطور داشته باشد ولي در اين مقال تنها به مروري بر اين‌تنفر‌ و‌ چرايي‌ آن مي‌پردازيم.

فاشيسم وارد مي شود

واژه‌اي كه با آمدن موسوليني در ايتاليا بر سر كار، وارد ادبيات سياسي اروپا شد، عملا براي ساير قدرت‌طلبان اروپايي نيز بدل به يك الگو گشت.

از سوي ديگر، شعارهاي عوام‌فريبانه انقلابيون شوروي سابق كه مي‌خواستند با اتحاد جهاني كارگران بر‌ امپرياليسم‌ پيروز شوند، قشر محروم را تحت تاثير قرار داده و نوعي جنگ سرد در تمامي قاره سبز بين ثروت‌اندوزان قدرتمند و محرومان ‌ دامن زد و هركدام در اين مسير حاميان خويش را داشتند.

از ابتداي دهه 20 قرن بيستم، آشوب‌ها و اعتراضاتي در سراسر اسپانيا از جانب مردم و بخصوص قشر محروم عليه نظام پادشاهي انجام مي‌شد.

هدف، رساندن ثروت ملي از دست عده‌اي خاص به دست تمامي جامعه بود و چنين مسيري سرانجام در سال 1931 به تشكيل حكومت جمهوري و فرار آلفونس سيزدهم، پادشاه اسپانيا از كشور منتهي گشت.

دو سال طول كشيد تا آرام‌آرام دست كساني كه ساليان طولاني قدرت را ابزار رسيدن به ثروت كرده بودند از جامعه كوتاه شود.

نفوذ عناصر چپ سبب شد تا از قدرت كليسا هرچه بيشتر كاسته شده و در كنار آن، سوءاستفاده‌كنندگان از آزادي‌هاي ايجاد‌شده در پي استقلال استان‌هاي مختلف اسپانيا نظير كاتالونيا برآيند.

با برگزاري انتخابات سال 1936 و روي كار آمدن ائتلافي از گروه‌هاي چپ (نظير آنارشيست‌ها، كمونيست‌ها و سوسياليست‌ها) فضا بيش از پيش براي كساني كه قدرت سابق را از دست داده بودند، تنگ شد و جامعه در التهابي شديد به سر مي‌برد.

اما در جولاي 1936 يكي از ژنرال‌هاي ارتش با كمك گرفتن از ثروتمندان قديمي و عوامل بركنار شده از قدرت، دست به كودتا زده و عليه دولت قانوني قيام كرد؛ حركتي كه حاصلش 36 سال اختناق در سراسر اسپانيا بود.

عوام‌گرايي فرانكو

فرانسيسكو فرانكو، فرزند افسر سابق نيروي دريايي اسپانيا در سال 1892 در يك پايگاه دريايي واقع در شمال اسپانيا به دنيا آمد.

زندگي در فضاي نظامي سبب شد تا وي خيلي زود مدارج ترقي را در اين رشته پيموده و در 33سالگي، لقب جوان‌ترين ژنرال اروپا را از آن خويش كند.

وي در جريان آشوب‌ها، قدرت گرفتن جمهوريخواهان و ساير مسائل پيش‌آمده در نيمه اول دهه 30، كمترين دخالت را داشت و به همين سبب، محبوبيتي مناسب بين طرفين درگيري پيدا كرد.

سرانجام براساس تحريك قدرتمندان سابق و به‌خصوص عوامل كليسا كه قدرت بي‌چون و چراي خويش را از دست رفته مي‌ديدند، او كه يك كاتوليك دوآتشه بود دست به شورش زد و در سال 1936 بندر بارسلون در شمال‌شرق اسپانيا را فتح كرد.

او سپس با آرامش دست به جمع‌آوري نيرو زده و به سمت مادريد و به قصد سرنگوني دولت حركت نمود. از سوي ديگر، چپ‌ها كه به شدت از جانب شوروي حمايت مي‌شدند، آماده مبارزه و مقابله شده و تمام مملكت وارد جنگي داخلي و خانمان‌برانداز شد.

دو دولت فاشيستي ايتاليا به رهبري موسوليني و آلمان به رهبري هيتلر با تمام قوا از به قدرت رسيدن ضلع سوم فاشيستي حمايت و از هرگونه كمك مالي و نظامي به كودتاچيان ارتش دريغ نكردند.

در كنار آن، تبليغات عالم‌گير كمونيست‌ها هم باعث شده بود عده زيادي از نخبگان تحت تاثير شعارهاي آنها جلاي وطن كرده و بدون‌هيچ چشمداشتي به جنگ با ياران فرانكو بپردازند.

حاصل سه سال درگيري، قريب به يك‌ميليون كشته و روي كار آمدن ديكتاتوري بود كه بدل به يك ضرب‌المثل براي تمامي تاريخ شد. اختناق ايجاد شده در پي اين امر آنقدر سنگين بود كه اختناق پايتخت در برابر آن آزادي مطلق مي‌نمود.

فرانكو سر مردم مادريد را با عوام‌گرايي گرم مي‌كرد. تئاترها و فيلم‌هاي سطحي و البته در چارچوب قواعد مورد پسند ديكتاتور فضا را به سمت نوعي بيهوده‌گرايي سوق مي‌داد تا در لواي آن فقر و گرسنگي و گسترش بي‌سوادي به فراموشي سپرده شده و حماقت، سبب‌ساز ادامه قدرت فرانكو باشد.

در مناطق استقلال‌طلب البته شرايط به گونه ديگري بود و «چماق زور» تنها وسيله ادامه حيات ديكتاتوري محسوب مي‌شد. در كاتالونيا كه زباني غيراسپانيايي داشتند، هر نوع فعاليت فرهنگي با زبان بومي قدغن و زير پا گذارندگان آن محكوم به مجازات‌هاي سنگين بودند.

شكنجه و اعدام در اين مناطق امري بشدت عادي بود و براساس مدارك موجود، در تنها پنج سال (44- 1939) نزديك به 200هزار نفر اعدام رسمي شدند. اين باعث سرخوردگي و خشم فروخورده اين نواحي مي‌شد.

در باسك، استقلال‌طلبان در پي خشونت رفته‌ و آرام‌آرام هسته‌هاي مقاومت مسلحانه تشكيل و جوانان باسكي با سلاح جواب چماق عوامل فرانكو را مي‌دادند ولي در كاتالونيا شرايط تا حدي متفاوت بود.

مادريدي کردن اسپانيا

منطقه كاستيل (Castilla) ناحيه‌اي است كه شامل يك‌چهارم مركز تا شمال اسپانيا شده و به نوعي مركزيت فرهنگي شبه‌جزيره ايبري محسوب مي‌شود.

اين ناحيه مركز اصلي تمدني است كه ما امروز از اين كشور مي‌شناسيم و آداب و رسوم و حتي زبان گويش رسمي اسپانياي امروز كاستيلي است.

جالب اين‌كه مردم آمريكاي‌جنوبي پس از استقلال از اسپانيا، تنها براي اين‌كه ديگر نام زبان خويش را نيز از اين كشور جدا كنند به جاي واژه زبان اسپانيايي از كلمه زبان كاستيلي(Castillano) استفاده مي‌كردند.

فرانكو با چنين پس‌زمينه‌اي، كل اسپانيا را‌ وادار‌ به تبعيت از فرهنگ كاستيلي كرده و مادريدي‌كردن تمام اسپانيا در مركز توجه وي بود. اين به معناي ممنوعيت مطلق هر نوع فعاليت بومي در هر نقطه اسپانيا بود.

فضايي براي اعتراض

بندر بارسلونا واقع در شمال‌شرق اسپانيا از قديمي‌ترين بنادر اروپا محسوب شده و مركز ايالت كاتالونيا در آنجا قرار داشت.

به علت نزديكي اين منطقه به فرانسه و اين‌كه مردم اين كشور ساليان متمادي عادت به دريافت تمدن‌هاي جديد از شمال كرده‌اند، پديده‌هاي نو غالبا از اين ناحيه وارد كشور ماتادورها شده و فوتبال نيز يكي از اين پديده‌ها بود.

تشكيل باشگاه فوتبال بارسلونا در سال 1899 براي كاتالان‌ها چيزي در حد سرگرمي و نمادي براي ابراز قدرت در برابر تمام اسپانيا محسوب مي‌گشت.

محبوبيت آبي‌اناري‌ها در ابتداي تشكيل صرفا ورزشي بود ولي آرام‌آرام و با قدرت گرفتن آن،‌ بارسا‌ بدل به نماد كاتالانيسم در سراسر اسپانيا گشت.

باشگاه بازيكن غيربومي نمي‌گرفت و بازيكنان در زمين تنها به كاتالي صحبت مي‌كردند و آن را نماد تمدن خود برابر كاستيلي‌ها مي‌دانستند.

نخستين مانيفست‌ سياسي هواداران اين باشگاه در 14ژوئن 1925 تهيه شد و در آن هواداران با هو‌ كردن سرود ملي اسپانيا، تنفر خويش را از حكومت پادشاهي مركزي اعلام كردند.

با روي كار آمدن فرانكو و اختناق يادشده در كاتالونيا، مردم ديگر فضايي براي اعتراض به جز حضور در استاديوم نيافته و بارسا براي آنها بدل به نماد قدرت‌نمايي برابر ديكتاتور بود ولي فرانكو نيز برابر آنان بيكار ننشسته و چماقي ديگر بر سر راه آنان علم نمود.

باشگاه رئال‌مادريد كه در سال 1902 و زير نظر دربار اسپانيا تشكيل شده بود،‌ با روي كار آمدن فرانكو بدل به ابزاري براي سركوبي غيرملموس كاتالان‌ها شده و با حمايت‌ها و دست و دلبازي‌هاي بي‌حد ديكتاتور، به قدرتي در اسپانيا و بعدها اروپا بدل‌گشت.

كاتالان‌ها كه سر به كار خويش داشتند حال با دشمني جديد روبه‌رو مي‌شدند و در اين بين، مظلوم واقعي هواداران رئال‌ بودند كه از همه‌جا بي‌خبر ابزار دست ديكتاتور قرار مي‌گرفتند.

شايد بتوان شروع جنگ رسمي دو تيم در دوران اختناق را سال 1943 دانست. فرانكو كه با روي كار آمدن خود تمام مظاهر فرهنگي اسپانيا را‌ ژنراليزه‌ مي‌كرد حتي به جام‌حذفي اين كشور نيز رحم نكرد و نام آن را به جام ژنرال تغيير داده و هرگز دلش نمي‌خواست اين جام بر دستان كاتالان‌ها باشد.

فينال آن سال بين رئال‌مادريد و بارسا بود و ديدار رفت در بارسلونا با نتيجه سه بر صفر به نفع ميزبان به پايان رسيد ولي در ديدار برگشت و يك روز قبل از بازي در مادريد، بازيكنان بارسا به حضور ژنرال‌ شرفياب‌ شده و حاصل سخنراني وي پشت درهاي بسته در يك ساعت، شكست 11 بر يك آبي‌اناري‌ها در روز بعد و فتح جام توسط تيم ژنرال بود.

در ساليان بعد، ژنرال تا توانست نسبت به عقب نگهداشتن اين تيم تلاش كرد و مردم كاتالونيا نيز از هيچ كمكي براي باشگاه خود دريغ نداشتند، تنها چيزي كه در اين بين مي‌ماند، تنفر روزافزون كاتالان‌ها از ژنرال، پايتخت و البته تيم اول آن بود.

عصر جديد فرا رسيد

با مرگ فرانكو در سال 1975، هرچند فضا بشدت منعطف شده و آزادي رسما به اسپانيا بازگشت ولي چه مي‌شد كرد كه حاصل 36سال تحقير تنها تنفري بود كه از پدر به پسر ارث رسيد و در عمل مردمي متنفر از مركزيت را بار آورده بود.

بحث استقلا‌ل‌طلبي كاتالونيا هرچه بيشتر قوت گرفت و كوچك‌ترين اعتراضي به آن، تابويي بود كه يادآور اختناق مي‌نمود.

حالا ديگر نوبت كاتالان‌ها بود كه با سوءاستفاده از آزادي‌، بدل به ديكتاتورهايي كوچك شوند و با شعار ‌mes que un clup‌ (فراتر از يك باشگاه) تيم خود را ابزاري براي رسيدن به اهداف خويش قرار دهند كه اين‌بار تنفر مادريدي‌ها از آنها حاصل جديد‌ نئوفاشيسم‌ مي‌شد.

هدفي كه گويا چيزي تا تحقق آن نمانده و تشكيل تيم ملي كاتالونيا‌ گويي ابزاري جديد است تا بخشي از پيكره اسپانيا را جدا كرده و استقلالش را اعلام كنند.

علي پازكيان -‌ جام‌جم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم الله الرحمن الرحیم من سيد خليل مرتضوي مترجم زبان انگليسي به مسايل ورزشي اجتماعي سولاكاني ايراني جهاني -عمومي علاقه مندم. "پێشه‏کی...!" سڵاوو رێزم هه‏یه بۆ هه‏مو لایه‏ك.له م وێبلاگه‏م سه‏باره‏ت به هه‏مو شتێک ئه‏نووسم.هیوادارم ببێته جێی شانازی بۆ هه مو مان!! I am khalil mortazavi,and interested in sport,social,soolakanian, iranian,and briefly all of the world.mobile
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • سولاکان

     

    سولاکان - منزل پدری 21/1/1394 -سیدخلیل مرتضوی

    KR8yk

    آمار سایت
  • کل مطالب : 2744
  • کل نظرات : 59
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 47
  • آی پی دیروز : 69
  • بازدید امروز : 62
  • باردید دیروز : 90
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 62
  • بازدید ماه : 2,986
  • بازدید سال : 92,375
  • بازدید کلی : 1,026,246
  • با یک کلیک بر روی لینک زیر 5 هزار تومان هدیه بگیرید!