loading...
سولاکان
سولاکان -ابوالمومن

YFBVo

سیدخلیل مرتضوی بازدید : 309 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)
درباره‌ی حافظه، احساس و تخیل1

مخلوقات كوچك این جهان، همچنین تعدادی نه چندان كم از مخلوقات بزرگ جثه، در زیر چیزی آرام گرفته اند. گربه زیر آب گذر می‌خزد، كودك، زیر میز با پارچه‌ی سفید رومیزی همچون پرده‌ای آویزان از چشم‌ها پنهان می‌شود. در محله‌ی اقلیت نشین مالداوانكا در اُدِسا، آیزَك بَبل2 درباره‌ی خود چنین می‌گوید: «وقتی پسر بچه بودم، به دروغ گفتن عادت داشتم. تنها دلیلش هم خواندن بود. تخیل من همیشه شعله ور بود. سر كلاس كتاب می‌خواندم، زنگ تفریح، در راه خانه، شب‌ها، زیر میز غذاخوری، در حالی كه زیر چین‌های رومیزی‌ای كه تا زمین آویزان بود پنهان می‌شدم. خواندن موجب می‌شد تمام كارهای مهم دیگر دنیا را از دست بدهم.» این چند سطر نوشته، حول موضوع خیال و تخیل ‌اند. این آتشی است كه در همه‌ی نویسندگان شعله نمی‌كشد، اما آغاز آن برای بسیاری از آن‌ها هنگامی اتفاق افتاده است كه در زیر جایی پنهان شده بودند. به دور از از اُدسا، در پلَت ولی در نبراسكا، آبگذرهای خیابانی، جعبه‌های پیانو، صندلی‌های گاری‌ها و درشكه‌ها، خرك‌‌های راه آهن، پل‌های كم ارتفاع، دالان‌های تاریك زیر ایوان‌های جلوی خانه‌ها، همگی مكان‌های خوشایندی برای پنهان شدن بودند. من با برِر فاكس3 دارای غریزه‌ی مشترك دراز كشیدن و خزیدن در جاهای كم ارتفاع بودم. در جایی آكنده از غباری به خردی پودر طلق، در حالی كه دست‌ها و كفلم با طرحی از سایه‌ها پوشانده شده بود، مخفیانه از درون سوراخ‌های میان توفال‌ها به دنیای بیرون نگاه می‌كردم. قطاری عبور می‌كرد، گاوی افسار بسته ماغ می‌كشید، زنی گیره‌های لباس را جمع می‌كرد و در جیب پیشبندش می‌گذاشت، آسمان می‌غرید، باران خاك روی جاده را بلند می‌كرد، زنگ گاری جول با گذشتن از روی جاده جیرینگ جیرینگ می‌كرد.یكی از دلایلی كه امروز من این تصاویر را به این روشنی به یاد می‌آورم این است كه غالباً آن‌ها را به رشته‌ی تحریر در آورده‌ام. شاید اصلاً این نوشته باشد كه من به یاد می‌آورم؛ تصویر زنده‌ای كه از دریافت حافظه‌ام ساخته‌ام. حافظه‌ای كه چنین جزییات ظریفی را به یاد بیاورد به نظر از خصوصیات منش‌نمایانه‌ی یك نویسنده می‌آید، اما خیال، پیش از حافظه در آنچه او به یاد می‌آورد در عمل است. قصد هیچ فریبی در كار نیست، اما او می‌خواهد آنچه را كه همواره و ذاتاً مبهم است به روشنی به یاد بیاورد. تصویر ساختن در ذهن، بخش جدایی ناپذیر (به یاد آوردنِ) خاطره است.چندی پیش من به شهری بازگشتم كه در آن متولد شده بودم، به خانه‌ای كه در ذهن من با دوران كودكی‌ام در آمیخته‌ است.

 

 آن‌جا خانه‌های زیادی بود، اما این خانه همانی بود كه ایوان داشت. من در زمان پنهان شدن‌هایم زیر این ایوان بود كه عبور قطار را می‌دیدم، ماغ كشیدن گاو و غرش آسمان را می‌شنیدم، باران را می‌دیدم كه خاك روی جاده را بلند می‌كند. آنچه موجب سرگشتگی‌ام می‌شد آن بود كه این ایوان تنها به اندازه‌ی كم‌تر از یك فوت از زمین ارتفاع داشت. گربه یا سگ كوچكی می‌توانست زیر آن بخزد، اما نه یك بچه. چنان‌كه در راز این داستان بیش‌تر تعمق می‌كردم، شروع به به یاد آوردن این، جا گرفتن‌های زیر ایوانی می‌كردم كه به سادگی از یاد برده بودم. یك جفت چوب پا آن‌جا بود، روروَكی كه از یك صندق میوه ساخته شده بود و یك جفت اسكِیت، یك سورتمه‌ و چرخ‌های سه چرخه‌‌ای بلا استفاده. این ایوان نه. در واقع آن ایوان پنج پله بالاتر از سطح زمین بود. اهتزاز یك زنجیر صدای غژ غژ توفال‌های سقفی را كه از آن‌ها آویزان بود در می‌آورد. دو تا توفال در یك انتهای سقف به طور ضربدری وجود داشت، اما چشم‌اندازی كه از میان آن‌ها دیده می‌شد، به وسیله‌ی پنجره‌های طبقه‌ی دوم خانه‌ی همسایه مسدود می‌شد. چطور ممكن بود؟ آن ایوان بر روی یك تپه‌ی شیبدار در پرتگاه‌های اُماها قرار داشت، نه بر روی زمین‌های صاف پلات ولی. این ایوان برای پنهان شدن و مخفیانه نگاه كردن بهترین جا بود، و تخیل من این چشم‌انداز را به گونه‌ای كه با مقتضیات خیال و احساس مطابق شود تغییر می‌داد. این ایوان مناسب‌تر‌ را (بی هیچ كاهشی از شدت گرد و غبار، و توفیق در جا گرفتن زیر آن و ارتفاعش) با ایوانی كه زادگاه من از داشتنش محروم بود جا به جا می‌كردم. من آن ایوان را با تمام وجود می‌خواستم، و این تخیلم بود كه در این راه به من خدمت می‌كرد.اگر سعی كنم میان خیال و خاطره تمایز بگذارم، و بینی‌ام را به شیشه‌ی خاطرات بچسبانم تا واضح‌تر ببینم، تصویر به یاد سپارده، وهمی‌تر و نامفهوم‌تر می‌شود، مثل جزییات یك نقاشی پوانتیلیستی [كه هر چه از نزدیك‌تر در آن نگاه كنیم گنگ‌تر می‌شود]. آن را بیش از آن‌كه ببینم، به یاد می‌آورم. بازشناسی [recognition] محصول احساس است، همان‌قدر غیر مادی است كه موسیقی. در این كاستی حافظه آیا ما دارای التزام تخیل هستیم؟ اگر ما می‌توانستیم چه به طور مبهم و چه دقیق [چیزی را] به خاطر بیاوریم- بیش‌تر یك تصویر مستند تا یك دریافت (حسی)- راه بر قوه‌ی ذهنی خلاق سد می‌شد، از آن‌جا كه فاقد انگیزه‌ی لازم برای پر كردن آنچه جایش خالی است و یا خلق كردن آنچه وجود ندارد بود. این قوه‌ی ذهنی استادانه‌ی دروغ گفتن، تصویر سازانه و خلاق است و همواره منحصر به داستان سرایان نمی‌شود. دقیقاً همان جایی كه حافظه سست و احساس نیرومند است، تخیل شعله ور می‌شود.یكی از خاطراتی كه امروز برایم شفاف است، یاد خواننده ای است كه دشواری‌های خاصی را متحمل شد تا حافظه‌ی من را چنان‌كه حضورش در داستانم به خوبی مشهود بود بستاید. او به جزییات ظریفی در چند رمان اشاره كرد: موهای سپید دُم یك مادیان، یك قفل خم شده‌ی اسكیت، شیشه‌ی ترك‌خورده‌ی یك فانوس، توپی كه از مچاله كردن ورقه‌ی قلع ساخته شده بود، و امثال این‌ها. همه‌ی این را در گذشته هم شنیده بودم. چه چیز موجب شده بود كه در آن موقعیت برایم سؤال پیش بیاید؟ یكی از رمان‌هایی كه در آن زمان برایم سؤال بر‌انگیز بود، «میهمانی در لون تری»4، مونتاژی از بایگانی داستانی من بود. در فصل آغازین، كه عنوانش «صحنه» بود، بسیاری از این بخش‌های سرگردان ناخواسته، جای مناسب و نهایی خود را می‌یافتند. جایی در گذشته، حافظه با ثبت و ضبط كردن جزییات از منابع گوناگون وظیفه‌ی خود را انجام داده است. من از این آلبوم اشیاء و مكان‌ها، آن قطعه‌هایی را كه برای داستان خیالی‌ام مناسب بود برگزیده بودم. اشیاء با احساس و شور در هم آمیخته بودند. لامپ ترك خورده‌ی داخل فانوس در جایی، بوی موی كز دیده را، جایی دیگر در فضا بلند می‌كرد. همانند آنچه در طی تغییر یافتن رایحه‌ی خوش لباس‌های مرطوب به بوی داغی اتو اتفاق می‌افتد. نویسندگان داستان‌ها غالباً ذهن خود را به وسیله‌ی مفهوم مكان مشغول می‌كنند و شاید من بیش‌تر از دیگران دارای این مشغولیت ذهنی باشم. اغلب مكان‌ها برای من، به قول [هِنری] جِیمز، معنای خودشان را دارند؛ معنای رمزآلودی كه به ذهن متبادر می‌كنند.به نسبت شباهت نسبی‌ای كه یك چیز به دیگری دارد، ما قادریم هر دو را دریافت و بازشناسایی كنیم. بر هم افتادن احساسات اندوخته، به تجربه‌ی ما از زمان، ژرفا و رمز و راز می‌بخشد. ما شاهد تِم‌ و واریاسیون‌های پروست از یك پتیت مدلن بی‌كران هستیم5. دریافت‌های دوران كودكی، كه به گونه ای پاك نشدنی‌ای بر ذهنی خواهان و تشنه‌ی شور و احساس نقش بسته است، پیش از آن‌كه زیركانه با ارضاعات و حیله‌های نفس (ضمیر) هماهنگ شده باشد، بهترین شرایط برای ذاتی است كه مقدر بوده است یك داستان سرا (تصویرپرداز) باشد. دریافت‌های دوران بزرگسالی همچون برگریزان سالیانه، روی هم جمع می‌شوند، در حالی كه هم تبدیل به خاك برگ می‌شوند و هم مكانی برای حفاظت از دانه‌ها، منتظر لحظه‌ای می‌مانند كه جایگاه تخم‌ریزی، با جوانه‌های جدیدش سبز شود. این بیش از آنچه نویسنده از پیش در ذهن داشته است، و بخش اعظمی از آن جدید خواهد بود.برای نویسنده‌ها‌ی آمریكایی، بیش از همه، تملك ثانوی، عملی مهم‌تر از خلق كردن دوباره است. آنچه روزی وجود داشته است، ممكن است تا حدی كافی باشد و یا آنچه وجود داشته است امكان دارد محو شده و از بین رفته باشد. مجهز شدن ذهن به اشیاء و نشانه‌ها كه با والت ویتمن آغاز شد، به شكل فزاینده‌ای موجب توفیق است. كمبود اشیایی كه چنان‌كه بایسته است اشباع شده باشند، بخشی از محرومیتی است كه در نسل جوان‌تر احساس می‌شود. ما همگی آنچه را كه احساس می‌شود عمداً منسوخ شمرده می‌شود از یاد می‌بریم اما به ندرت آن را گرامی‌ می‌داریم، كیچ6 آنی.  در حرفه‌ی تصویر پرداختن و تخیل كردن، همواره درباره‌ی آن‌كه آهسته آهسته رشد می‌كند حرف‌های بیش‌تری می‌توان زد. كودكی كه كم‌تر به وسیله‌ی فرهنگ شكل گرفته باشد و پیش از آن‌كه به هنر بپردازد تجربه جمع‌آوری كند، هنگامی كه به وسیله‌ی تصاویر هنری برانگیخته شود، به سرچشمه‌های بی‌مانند خویش دسترسی خواهد داشت. از تواین تا فاكنر این یك تجربه‌ی منش‌نمای آمریكایی بوده است. آن‌هایی كه به وسیله‌ی پیش‌زمینه‌ی پرحاصل‌تری طرفداری می‌شوند (مثل هنری جیمز یا اِدیث وارتن) كم‌تر آمریكایی احساس می‌شوند. این یك تمایز باریك اما تعیین كننده است. ذهن جیمز بیش‌تر به وسیله‌ی تصاویری كه فرهنگ ارائه می‌كند شكل گرفته بود تا مواد خام‌تر تجربه. این هدف فرهنگ است كه چنین ذهن‌هایی را بپرورد، اما یك فرهنگ دموكرات، استفاده‌ یا جایگاهی مناسب برای آن‌ها پرورش نداده است. در طی یك قرن، از زمان ویتمن تا حال، مواد خام بومی، خام بودن خود را از دست داده اند، و اغلب داستان نویسان دیگر تبدیل به خوانندگان داستان شده اند. امروز این تصویرِ نوشته شده است كه نویسندگان را در تلاش برای تبدیل شدن به تصویرپردازان خویش شكل می‌دهد. كودك هوشیاری كه با نقاشی‌ها بزرگ می‌شود، كودك دارای رفتار انعكاسی‌ای كه با كتاب‌ها بزرگ می‌شود، از پیش، در معرض یك جدایی استادانه از اشیاء و مكان‌های محیط طبیعی اطرافش قرار گرفته است. او بعدها، نوعی اغتشاش را در دریافت‌هایش به خوبی تجربه می‌كند. چه چیز واقعی بود؟ آنچه توسط شخص دیگری تصور شده بود؟ این یك معمای غامض طاقت فرسا اما دیرپا است. آیزك بَبِل جوان ما را مجاب می‌كند كه قوه‌ی تخیلش به واسطه‌ی آنچه خوانده بود شعله ور می‌شد، نه به وسیله‌ی آنچه می‌دید، اما نوشته‌های او خلاف این را می‌گویند. او از سوی هر دوی این منابع بارور شده بود.

  از خواندن، نیروی احساسی‌ای را دریافت می‌كرد كه بر تخیل تب‌دار و سوزنده‌‌اش دامن می‌زد. تا حد قابل توجهی، هنر، هنر می‌آفریند، و نوشته‌ها نویسنده. نبود اصالت در بسیاری از تصویرپردازان ریشه در همین منقوش شدن [ذهن] دارد. تنها آن‌هایی كه از استعدادی علنی برخوردارند سعی می‌كنند از آنچه دریافت كرده اند رخت بر بندند، و آنچه از آن خودشان است به تصویر بكشند. نقاشان غار نیز زمانی كه یك سقف پوشیده از تصاویر برای الهام گرفتن در اختیار داشتند، چنین اجباری را احساس می‌كردند، آن‌ها بیش‌تر، آنچه را كه بر روی دیوارهای غار مشاهده می‌كردند به تصویر می‌كشیدند تا پریشانی و آشفتگی شكار. می‌دانیم تقلید كردن برای آموختن امری حتمی است، اما آن‌هایی كه این كار را زودتر از زمانی كه باید یا بهتر از آن‌طور كه باید، می‌آموزند، امكان دارد به یك دستگاه نسخه برداری تبدیل شوند، نه یك تصویرپرداز. تصویر پردازی ذهنی، چنانچه از شبیه سازی تفكیك شده است، در توصیف یك فرد اجتماعی به مثابه شخصی كه دارای «چهره‌ای همچون كف پا» است به خوبی به تصویر كشیده شده است. این مقایسه‌ی به ظاهر دور از ذهن، یك قطعه‌ی تصویرسازانه‌ی خلاقانه است: یك نسخه‌ی اصلی، نه یك كپی.داستان نویسان، در لحظات سبُك و سیال خود، آگاه‌اند كه داستانی آن سوی مشغولیت و ممارست آن‌ها اما مطلق در ذات تصویر پردازی وجود دارد. از همه‌ی این داستان، آن‌ها تنها نگاه‌هایی آنی و فراتر از فهم‌شان دارند، (نگاه‌هایی) كه زیركانه طنازی می‌كنند و گریزان‌اند. این نگاه‌ها دوام می‌آورند تا اشتیاق رومانتیك خود را برای ایماهای بی پروا و بیانیه‌های خشن و مصرّانه شرح بدهند- همچنین این شبهه‌ی آزارنده كه آن‌ها محدود و دربند هستند. گرفتاری فكری سنت و عرف بسیار فراگیر است؛ قیودی كه آن‌ها را محدود می‌كند، همچنین آن‌ها را حمایت و رهاشان می‌كند. داستان نویسان از دنیایی كه در پس شیشه‌ وجود دارد آگاه‌اند اما ناتوان از گذر از آن به نظر می‌رسند. كاوشگران فضا و خالقان تصاویر، هر دو در یك خلأ به سر می‌برند. حدود یك قرن پیش، مارك تواین سخن خود را با خوانندگانش این‌گونه آغاز كرد:توجهافرادی كه در این داستان پی یك انگیزه هستند، پیگرد قانونی خواهند داشت؛ افرادی كه در پی یك پند اخلاقی در آن هستند، تبعید خواهند شد؛ افرادی كه در پی یك طرح در آن بگردند كشته خواهند شد. تعداد اندكی از نویسندگان آمریكایی، با قبول خطر تبعید شدن، احساس كردند رخت بر بستن از چیزهای بومی برایشان امن است. همگی نویسندگان دچار نوعی احساس افسون شدگی توسط دنیای قابل رؤیت بودند، اما تنها نویسندگان آمریكایی، زبانی در دسترس‌شان داشتند كه یكپارچه به مواد اولیه‌شان جوش خورده بود- در واقع، به نظر می‌آید كه این زبان، خود كارماده‌ای است كه در حاشیه‌ی لحظه‌ی آنی در حال فرسودن و از بین رفتن است. ...در سال‌های سپری شده شرایط هر آنچه بوده، كاربرد صحیح قوه‌ی ذهنی خلاق دوران مدرن این است كه به حقایق، علم و زندگی هر روز حیاتی غایی ببخشد، به آن‌ها موهبات محبت، افتخارات و درخشانی فرجامینی را اعطا كند كه به هر چیز واقعی و تنها به چیزهای واقعی تعلق دارد. بدون این حیات غایی-كه شاعر یا دیگر هنرمندان به تنهایی قادر به انجام آن هستند- واقعیت، ناتمام و علم، دموكراسی، و خود زندگی بیهوده به نظر می‌رسید. همچنین والت ویتمن در یك نگاه محبت‌آمیز همه‌گیر رو به گذشته.  نوشته‌ی رایت موریسترجمه‌‌ی گلاره خوشگذران حقیقی 1.    "Of Memory, Emotion and Imagination". From Earthly Delights, Unearthly Adornments, By Wright Morris (New York: Harper & Row, 1978) 2.    Isaac Babel3.     : Br’er Fox شخصیتی خیالی در داستان‌های قومی و ملی "آنكِل ریمس" كه توسط جول چندلر هریس گردآوری شده است. این شخصیت همچنین بعدها در كارتون‌های دیزنی نیز به همین نام دیده شد.م  4.     Ceremony in Lone Tree/ Morris, Wright/ Bison Books; New Ed edition (September 1, 2001)  5.     Petite Madeleine: «سال‌‌ها می‌شد كه دیگر از كومبره برایم چیزی بیش‌تر از همان تئاتر و درام هنگام خوابیدنم باقی نمانده بود كه در یك روز زمستانی، در بازگشتم به خانه، مادرم كه می‌دید سردم است پیشنهاد كرد تا بر خلاف عادتم برایم كمی چای بگذارد. اول نخواستم، اما نمی‌دانم چرا نظرم برگشت. فرستاد تا یكی از آن كلوچه‌های كوچك و پف كرده‌ای را بیاورند كه پتیت مادلن نام نامیده می‌شوند و من، دلتنگ از روز غمناك و چشم‌انداز فردای اندوهبار، قاشقی از چای را كه تكه‌ای كلوچه در آن خیسانده بودم بی اراده به دهان بردم. اما در همان آنی كه جرعه‌ی آمیخته با خرده‌های شیرینی به دهنم رسید یكه خورم، حواسم پی حالت شگرفی رفت كه در درونم انگیخته شده بود....»                              در جستجوی زمان از دست رفته، جلد اول: طرف خانه‌ی سوان/ مارسل پروست/ ترجمه‌ی مهدی سحابی/ نشر مركزاین صحنه یكی از كلیدی‌ترین صحنه‌های اثر سترگ پروست، "در جستجوی زمان از دست رفته" است. آنچه موجب می‌شود راوی شروع به به یاد آوردن و روایت گذشته به گونه‌ای شود كه گویی همزمان با زندگی حال او حیات دارد. این صحنه‌ی كتاب شاخص‌ترین مثال "حافظه‌ی بی اختیار" درباره‌ی پروست است كه البته نمونه‌های فراوانی از آن در رمان "جستجو" دیده می‌شود. م.6.    Kitsch. هنر پر زرق و برق، باسمه‌ای. میلان كوندرا در "هنر رمان" درباره‌ی كیچ چنین می‌نویسد:«...در برگردان فرانسوی جستار مشهور هرمان بروخ، كلمه‌ی كیچ به معنای "هنر پست" آورده شده است. این سوء تعبیر است، زیرا بروخ نشان می‌دهد كه كیچ چیزی به جز اثری ساده و ناشی از بدسلیقگی است. نگرش كیچ و رفتار كیچ وجود دارند...» و «در نظر بروخ كیچ از دیدگاه تاریخی به رومانتیسیسم احساساتی قرن نوزدهم مربوط می‌شود. زیرا آلمان و اروپای مركزی، قرن نوزدهم بسی رومانتیك‌تر از نقاط دیگر ( و خیلی كم‌تر رئالیست) بوده است...» و «در فرانسه در مقابل هنر حقیقی، تفریح و تفنن گذاشته می‌شود و در مقابل هنر وزین و والا، هنر سبك‌مایه و رشد نیافته...»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم الله الرحمن الرحیم من سيد خليل مرتضوي مترجم زبان انگليسي به مسايل ورزشي اجتماعي سولاكاني ايراني جهاني -عمومي علاقه مندم. "پێشه‏کی...!" سڵاوو رێزم هه‏یه بۆ هه‏مو لایه‏ك.له م وێبلاگه‏م سه‏باره‏ت به هه‏مو شتێک ئه‏نووسم.هیوادارم ببێته جێی شانازی بۆ هه مو مان!! I am khalil mortazavi,and interested in sport,social,soolakanian, iranian,and briefly all of the world.mobile
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • سولاکان

     

    سولاکان - منزل پدری 21/1/1394 -سیدخلیل مرتضوی

    KR8yk

    آمار سایت
  • کل مطالب : 2744
  • کل نظرات : 59
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 51
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 135
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 299
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 5,945
  • بازدید سال : 75,878
  • بازدید کلی : 1,009,749
  • با یک کلیک بر روی لینک زیر 5 هزار تومان هدیه بگیرید!