خوشا شيراز و وضع بي مثالش خداوندا نگهدار از زوالش
شيرازنامه كه يكي از قديم ترين منابع درباره ي تاريخ شيراز است ، از شخصي به نام محمد بن يوسف ياد مي نمايد كه باني شهر شيراز است. ابوالعباس زركوب شيرازي مولف كتاب شيرازنامه(1) كه حدود سال 630 هجري در شيراز مسكن گزيد و تاريخ شهر خود را نگاشت رواياتي در مورد اين شهر مقدس جمع آوري كرده و به دست آيندگان رسانيده . شرحي را كه از باني شيراز و حالتي كه از ديدن آن قطعه زمين به وي دست داده مي نويسد از اين نظر جالب است كه آن سرزمين را از جهتي با بيت المقدس ، دوم شهر مقدس اسلام و شهر مقدس مسيحيان و يهوديان برابر مي داند ، از سوي ديگر نور معنوي مكه را در آن در حال زبانه زدن مي يابد. و از طرف ديگر تابش و درخششي در آن احساس مي كند كه بر طاق بهشت جلوه افكن است. بهتر است كلام را بدست مولف شيرازنامه بسپاريم :
خواب محمد يوسف
مي نويسد: " راويان اخبار و ناقلان آثار روايت كرده اند كه محمد بن يوسف باني شهر شيراز شبي در خواب شد ... ديد كه از روشنان ( ستاره ها ، فرشتگان ) صومعه ي فلك از آسمان بزمين آمدند و در اين قطعه زمين جمع گشتند و مي گفتند كه : اين قطعه دايره اي است كه قدمگاه چندين هزار صوفي خواهد بود، گوشه اي است كه توشه ي مسافران عالم غيب از آنجا مرتب خواهد گشت ، كان ولايت است ، منبع حكمت و امانت است.
محمد بن يوسف در خواب بدان مقدار كه اثر تجلي انوار ملكان ( فرشتگان ) بود خطي پيرامون آن دركشيد. روز ديگر از اصطخر به اين نيت متوجه گشت. احتياط كرد، آثار آن خط و دايره برقرار ديد ... زميني يافت ... چون بقعه ي مباركه ي بيت المقدس، آفتاب جهانتاب و صبح تجلي در او عكس مي انداخت، همچون فروغ نور بيت المعمور زبانه مي زد ، و درخشش ( نور، روشنائي ) او بر طاق بهشت عكس مي انداخت. گوئي بساط طور بود كه مشعله ي نور از او دم به دم در خلوتخانه ي اهل حضور تجلي مي نمود، يا يد بيضا... كه از جيب كليم زمين لحظه به لحظه عكس مي انداخت. محمد يوسف استادان مهندس و مهندسان موسس را حكم فرمود تا قاعده ي مملكت شيراز هم بدان رقعه اساس نهادند و به مدت دو سال خطه ي شيراز تمام گشت."
وصف شيراز
كمتر كتابي است كه درباره ي شيراز باشد و بخشهائي را به آب و هواي بهشت آساي اين خاك گهربار اختصاص نداده باشد. شيرازنامه آن را نسخه ي ثاني بهشت برين مي داند كه طراوت باغهايش سمرقند را خجلت زده مي كند. آب ركناباد آن به خوشگواري آب زندگاني و چون اصل شادماني روح افزاي و غم گداز است. بطوريكه دجله و فرات و جيحون از رشك و غيرت آن تيره و گل آلودند. مي نويسد اگر قطره اي از اين آب در ماه فروردين بر آتش رسد در ميان خرمن آتش " گل و نسترن بردمد، آب است كه چون دست مريم شاخ خشك و تر و تازه مي گرداند ، و همچون دعاي مسيح خستگان مرفوع الطمع را به سرچشمه ي حيات مي رساند. "
(1): شيرازنامه، تاليف ابوالعباس معين الدين احمد بن شهاب الدين ابي الخير زركوب شيرازي