-
- رویای فراگیر مهاجرت در چین
- ترجمه: محمدعلي فيروزآبادي
جمهوري خلق چين در دو دهه گذشته تبديل به غولي اقتصادي شده است؛ غولي كه به نوعي ساختارهاي اقتصاد جهاني آن هم در عصر جهانيسازي را تحت تاثير خود قرار داده است. رشد چشمگير اقتصادي پكن در سالهاي اخير بر تاثيرگذاريهاي اين كشور در سپهر سياست جهاني نيز ابعادي وسيع بخشيده و در كنار دو قدرت بزرگ ديگر جهاني، به بازيگري به مراتب قدرتمندتر از گذشته بدل شده است. اما همين بازيگر بزرگ نيز از درون با مشكلاتي دست و پنجه نرم ميكند كه تا اندازهاي پيامد همين رشد و تحول اقتصادي و البته حاصل حاكميتي بسته و خودكامه است. شورشهاي اقليت مسلمان اويغور در اين كشور و جنبشهاي مردم تبت كه بار ديگر با خودسوزيهاي راهبان تبتي در اعتراض به سياستهاي تبعيضآميز پكن صورت ميگيرد، نماد و گواه مشكلات عميق و داخلي جمهوري خلق چين است. اما چين در چند سال گذشته با پديده ديگري به نام فرار مغزها كه در آينده چه بسا تبديل به يك مشكل شود نيز روبهرو است. با وجود همه تحولات و رشد اقتصادي، هرساله شمار زيادي از بازرگانان و صاحبان صنايع موفق اين كشور به غرب مهاجرت ميكنند؛ مهاجرتي كه علت اصلي آن نگرانی از خودرایی دلتمردان جمهوري خلق چين است.
با وجود آنكه ظرفيت اين محل تكميل شده است اما هر لحظه بر شمار حاضران افزوده ميشود و برگزاركنندگان چارهاي ندارند جز آنكه براي اين تازهواردان صندليهاي بيشتري به سالن بياورند. خيابانهاي پكن معمولا بعدازظهر روزهاي شنبه آكنده از جمعيتي است كه براي خريد از خانهها خارج شدهاند. اما در اين سالن واقع در يكي از آسمانخراشهاي تجاري پكن، حاضران در كمال آرامش به سخنان مردي گوش ميدهند كه به گفته خودش ميتواند آنان را براي رسيدن به يك زندگي جديد كمك كند؛ زندگي جديدي در فرسنگها دورتر از خاك چين.
«لي ژائوهويي» 51ساله پروژكتوري را روشن ميكند و در پشت سر وي تصاويري روي پرده نمايان ميشود. در آن عكسها گاه او را به عنوان رييس بزرگترين آژانس مهاجرتي چين و در كنار يكصد كارمندش ميبينيم و گاه چهرههاي شركاي تجارياش در آمريكا ديده ميشود و گاه تصوير چينيهاي ساكن در شهرهاي كوچك و زيباي حاشيهاي آمريكا به چشم ميخورد. از نظر افراد حاضر در اين سالن، لي فردي است كه ميتواند مهاجرت از جمهوري خلق چين را با موفقيت سازماندهي كند.
بيان صريح و با اعتماد به نفس لي نشان ميدهد كه وي دقيقا نماينده سبك زندگي غربي است؛ همان سبكي كه حاضران در اين سالن در روياي آن هستند. لي در سال 1989 به عنوان يك فيزيكدان تحصيلكرده به كانادا مهاجرت كرد و در آغاز كار در يك شركت توليدكننده ريزپردازنده در مونترال مشغول به كار شد. اما به گفته خودش اين شغل براي او كسلكننده بود و به همين دليل كارش را عوض كرد و به كمك مديران و بازرگانان چيني براي فرار از چين مشغول شد.
طبيعتا لي از واژه «فرار» استفاده نميكند زيرا مهاجرت از چين امري غيرقانوني به شمار نميآيد چون اين مهاجرتها نميتواند از جمعيت 3/1 ميلياردي اين كشور بكاهد. حتي در ميان حاضران اين سالن هم كمتر كسي پيدا ميشود كه بخواهد همه پلها براي بازگشت به كشورش را خراب كند زيرا تقريبا همه اين افراد در جمهوري خلق چين صاحب كارخانهها و ويلاها و اتومبيلهاي متعدد هستند.
بسياري از آنان همه موقعيت و ثروت خود را مديون حزب كمونيست هستند اما براي ترقي بيشتر نيازهاي ديگري نيز دارند. به قول چينيها اين افراد تازه بعد از آنكه شكمشان سير شد احساس گرسنگي بيشتر ميكنند؛ نوعي گرسنگي كه با زندگي در يك ديكتاتوري تكحزبي سيريناپذير است.
اين افراد در آرزوي دولت قانون هستند؛ دولتي كه از منافع آنان در مقابل خودكامگيهاي حزب دفاع كند و ميخواهند از ثروتشان در كشورهايي ديگر لذت ببرند؛ جايي كه به نسبت كارخانههاي غالبا كثيف و آلوده چين، زندگي پاكتري در جريان باشد. به همين دليل بسياري از شهروندان چين تلاش دارند تا براي خود و خانوادههايشان تابعيت كشورهاي خارجي و ترجيحا ايالات متحده و كانادا يعني تابعيت كشورهاي مهاجرپذير را كسب كنند.
«مهاجرت به عنوان سرمايهگذاري» عبارتي جادويي است كه آقاي لي پشت سرهم براي شنوندگانش تكرار ميكند. او ميگويد كه براي يافتن پروژههايي مناسب براي مشتريانش چندين ماه از سال را در آمريكا سفر ميكند. طرحهاي ساختماني از جمله بهترين پروژههايي به شمار ميآيد كه سرمايهگذاران چيني را قادر ميکند كه بتوانند ويزاي اقامت طولانيمدت براي خود و خانوادههايشان كسب كنند.
رازداري براي مشتريان آقاي لي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است زيرا در صورت لو رفتن پروژهها آن وقت است كه رقابتي سخت نه تنها ميان مشتريها بلكه با شركتهاي رقيب شركت آقاي لي نيز آغاز خواهد شد. در حال حاضر بيش از 800 شركت فعال در امور مهاجرت در سراسر چين مشغول به كار هستند و شماري از آنها با اسام اس براي «مهاجرت به عنوان سرمايهگذاري» تبليغ ميكنند.
«ژانگ يونگ جون» 41ساله نيز همراه با خانوادهاش در حال مهاجرت از چين است. او در حالي كه پشت ميز بزرگ چرمياش در شركتش كه در ساختماني 30طبقه در پكن قرار دارد نشسته است به نور آفتابي كه در بيرون از آن پنجره و از ميان آن دود قهوهاي به زحمت رويت ميشود چشم دوخته است. ژانگ قرار است كه تا چند هفته آينده زندگي جديدي را در ونكوور كانادا همراه با همسر و دو دخترش آغاز كند.
اين مدير چيني براي دريافت اقامت دايم كانادا به چهار سال زمان نياز داشت و حال با داشتن اين مجوز و البته اقامت دايمي در آن كشور ميتواند پس از سه سال درخواست تابعيت كانادا را ارايه بدهد. البته آقاي ژانگ براي اين كار تا به امروز 300هزار يورو در بانكهاي كانادايي سرمايهگذاري كرده است.
ژانگ ميگويد: «اين كار را براي فرزندانم ميكنم.» همسرش همراه با دو دخترشان به صورت دايم در كانادا خواهند ماند زيرا ميخواهند در هوايي پاك تنفس كرده و در مدارسي كه به تصور آنان «انسانهايي با ديد روشن و باز» تربيت ميكنند درس بخوانند. البته آقاي ژانگ گذرنامه چيني خود را همچنان حفظ ميكند و ميان ونكوور و پكن در آمد و رفت خواهد بود زيرا نميخواهد داراييهاي خود در چين را از دست بدهد. او به نوبت با دو اسمارت فوني كه بر روي ميز قرار دارد صحبت ميكند. آقاي ژانگ با تامين نرمافزار و توليد دستگاههاي لاتاري چين هرساله ميليونها يورو به جيب ميزند. با وجود آنكه در ظاهر و لباس فردي ساده است اما مستغلات زيادي در پكن و دو شهر ديگر دارد. همسرش خانهدار است. طبق قانون چين زن و شوهرهاي ساكن در شهرهاي بزرگ تنها حق داشتن يك فرزند را دارند و در صورت تولد فرزند دوم بايد مبلغي معادل 7200 يورو جريمه پرداخت كنند. اين مبلغ معادل دستمزد سه سال كار يك كارگر مهاجر در چين است. اما آقاي ژانگ اين مبلغ را پرداخت چون: «ارزشش را داشت.»
اين خانواده مانند هر سال تعطيلات سال جديد چيني را در خارج از كشور گذراندند و به گفته ژانگ نيمي از سال گذشته را در سفر و تعطيلات بودهاند. پس چرا امثال اين خانواده با وجود آنكه از وضعيتي خوب در چين برخوردارند باز هم بهدنبال مجوز اقامت كانادا و آمريكا هستند و چرا ژانگ ميخواهد افراد خانوادهاش تابعيت يك كشور خارجي را كسب كنند؟
ژانگ پيش از پاسخ به اين پرسش نگاهي به سقف اتاق انتظار مياندازد و گويي از اينكه حاضر به انجام اين گفتوگو شده بهشدت پشيمان است زيرا كمتر كسي در چين مايل است آشكارا از برنامههايش براي مهاجرت صحبت كند و اين مساله در مورد افرادي كه در خاك چين در حال ثروتاندوزي هستند بيشتر صدق ميكند.
«گلوبال تايمز» بلندگوي ناسيوناليستي حزب كمونيست چين به تازگي در يك نظرسنجي آنلاين نظر كاربران خود در مورد مهاجرت مغزها و ثروتها از كشور را جويا شد. اين رسانه در نقل قولي از يك كاربر ناشناس نوشت: «بسياري از كساني كه مهاجرت ميكنند خائن به كشور محسوب ميشوند. هر كس ميخواهد از چين برود بايد ثروت خود را پس بدهد.»
و چنين دشنامها و تهديدهاي لفظي است كه ترس از بحث در مورد مهاجرت را موجب شده است. به همين دليل ژانگ تنها در لفافه از اين ميگويد كه چرا با وجود همه موفقيتهايش بهدنبال يك زندگي دوم در كاناداست: «در محيطي كه قدرت در مورد همه چيز تصميم ميگيرد هيچ استاندارد روشني وجود ندارد و كسي احساس امنيت نميكند.»
با اين حال حزب كمونيست در سالهاي اخير صدها ميليون نفر را از فقر نجات داد و با شعار «يك دنيا، يك رويا» ميزبان المپيك 2008 شد و به نوعي ترقي زودهنگام خود به عنوان يك ابرقدرت را جشن گرفت. حتي در سياهترين روزهاي دوران بحران جهاني اقتصاد نيز برخي از سياستمداران و بازرگانان غربي از حسن تدبيرهاي حزب و سيستم اقتدارگراي چين تحسين كردند. اما واقعيت اين است كه حتي فرزندان آن انقلاب رفاهي چين نيز در روياي آزاديهاي غربي بهسر ميبرند و بدبينيها به حزب حاكم نه تنها در طبقه مرفه بلكه در ميان افراد طبقه متوسط نيز در حال افزايش است.
«وانگ كيانگ» 36ساله يك روز جديد كاري را آغاز ميكند. او يكي از آخرين افراد فاميل است كه هنوز در پكن اقامت دارد. اما وانگ هم ميخواهد با بقيه افراد خانوادهاش به كانادا مهاجرت كند. او امروز هم به مدت يكساعت و نيم در ترافيك بوده و حال در آسمانخراش متعلق به شركت دولتي تلفن نشسته است. وانگ از محبوبيت زيادي ميان همكارانش برخوردار است و اين شغل ميتواند تا آخر عمر زندگي او را تامين كند. اما وانگ و همسرش تنها در اين فكر هستند كه هر چه زودتر از اين كشور بروند. به گفته وانگ فكر مهاجرت از زمان به دنيا آمدن دخترش و هنگامي كه براي اولين بار توانست چهار دست و پا راه برود به ذهن او و همسرش خطور كرد: «ناگهان فهميديم كه اين بچه اصلا دلش نميخواهد در چين بزرگ شود.» وانگ در نظر دارد در اولين فرصت مدارك مهاجرت را به سفارت كانادا تسليم كند اما به گفته خودش در محل كار در اين مورد سكوت ميكند و با اين حال هر روز بيشتر از قبل در اين مورد مصمم ميشود. وانگ در مورد يكي از همكارانش ميگويد كه با زحمت زياد و هزينه فراوان توانسته است فرزندش را در يكي از مدارس خواص نامنويسي كند و به اين دليل به ديگران فخر ميفروشد. وانگ ميگويد: «پس عدالت كجا است؟ بچههاي چيني بدون برخورداري از روابط ويژه نميتوانند در نظام آموزشي اين كشور شانسي داشته باشند.»
وانگ نگاهي به دور و اطراف خود مياندازد تا مطمئن شود هيچيك از همكارانش در آن نزديكي حضور ندارد. هنوز هم بايد احتياط كند. جلب و حفظ رضايت آنان روز به روز براي وانگ دشوارتر ميشود. زندگي براي وي هر روز بيمعنيتر ميشود و اين حالت به دليل نمايشهايي است كه حكومت هرازچندگاهي برپا ميكند. او به عنوان مثالي در اين مورد از انتخابات مجالس محلي در ماههاي اخير ياد ميكند و آن را يك هياهوي تبليغاتي پوچ ميداند: «به ما اجازه دادند كه راي بدهيم و اين در حالي بود كه هيچيك از نامزدها را نميشناختيم.»
بيشتر همكاران وانگ آماده مهاجرت به كانادا هستند: «اما هيچكدام با من در اين مورد حرفي نميزنند.» وانگ در نظر دارد كه والدينش را هم به كانادا ببرد زيرا اعتقاد دارد كه آنان ميتوانند از مزيتهاي سيستم تامين اجتماعي غرب بهرهمند شوند.
آقاي لي يا همان كارشناس مهاجرت درحالي كه از آن سمينار احساس رضايت ميكند در كاناپه چرمي دفتر كارش لم داده است. او ميگويد: «هر بار كه رسانهها خبر از موفقيتهاي مهاجران ميدهند، درخواستهاي بيشتري به دفتر ما ميرسد.»
حتي بسياري از كارگزاران حزب كمونيست هم فرزندانشان را براي تحصيل به خارج ميفرستند. يكي از آنان دختر «زي جين پنگ» معاون رييسجمهور چين است كه در حال حاضر در دانشگاه هاروارد تحصيل ميكند. «بو زيلاي» هم از جمله مقامات برجسته حزب است كه پسرش را براي ادامه تحصيل روانه هاروارد كرده است. جالب آنكه آقاي زيلاي هر روز در يكي از پاركهاي شهر حاضر ميشود و همراه با مردم سرودهاي انقلابي ميخواند!
و از آنجايي كه بيشتر فرزندان كادرهاي حزب كمونيست نيز در روياي آمريكا بهسر ميبرند، اين روزها لطيفهاي در چين دهان به دهان ميچرخد: به دليل سفر اكثر مقامات حزب به خارج از كشور براي ديدار با فرزندان، سالن بزرگ حزب در جريان كنگره سال گذشته پر از خالي بود!
منبع: اشپيگل
سولاکان -ابوالمومن